زندگی همه ما ایرانیان با سیاست چنان در هم آمیخته و از آن تاثیر می پذیرد که حتی مانند یک عضو جدایی ناپذیر از اندام جامعه در تمام فعالیت های روزمره مان هم حضور دارد .
این عضو چهل ساله که برای هر یک از بخش های جامعه گاهی در مغز ، گاهی در دست ها و گاهی در چشم ها ریشه یافته است در عملکرد آن ها نیز تاثیر می گذارد .
گاهی با نگاهی سیاسی می بینیم ... گاهی هم سیاسی فکر می کنیم و یا دست های ما سیاسی عمل می کنند .
هیچ فرقی ندارد که این عضو نو پدید از کجا روییده باشد اما به هر حال تاثیر حضورش را چنان برجا گذاشته که همیشه باعث تعجب بسیار ، شگفتی و حیرت فراوان شده است :
همه ما شندیده ایم که دو بازیکن فوتبال تیم ملی ایران پذیرفته اند در بازی های باشگاهی در برابر یک تیم اسراییلی حاضر شوند ، تیمی از کشوری که ما اعتقاد داریم می باید از صحنه روزگار محو شود .
اکنون این دو جوان خاطی که شنیده ام بر خلاف بسیاری از بازیکنان این ورزش محبوب ، جوان هایی سر به ، بی حاشیه و به معنای واقعی ورزشکار هستند تهدید شده اند که از حضور در تیم ملی ایران محروم خواهند بود .
قصد من قضاوت درست یا غلط بودن این حکم نیست :
مانند خود بازی فوتبال ، داور اصلی که در زمين حضور دارد و تصميم گیرنده نهایی است هم می تواند اشتباه کند و اصولأ اشتباه کردن یکی از خصلت های انسانی است . از سوي دیگر اطمينان دارم این دو جوان می دانستند چه می کنند و این عمل آن ها چه اشتباه باشد و چه درست ، چه عواقبی بر ایشان از پی خواهد داشت . پس چرا چنین کرده اند ?
واقعیت آن است که در طول چهل سال گذشته سیاست با اعضاي جامعه ما پیوندی ناگسستنی یافته و مانند همان عضوی عمل می کند که با بدنه اجتماع اتصال نا هماهنگی پیدا کرده است .
در تمام این سال ها جمله سیاست ما عین دیانت ماست " همواره در گوش همه ما طنین انداز بوده است . وقتی سیاست و دیانت عین هم باشند و دین جهت دهنده و تعیین کننده اصلي همه عملکردهایمان باشد مسلم است که اهمیت ورزش بسیار بسیار کمتر از سیاست است .
نکته اصلی این جاست که وقتی مشتی نمک و شکر با هم مخلوط شوند ، دیگر جدا کردن آن ها ممکن نیست . همان اتفاقی که برای تمام حوزه های اقتصادی ، فرهنگی و اجتماعی نیز رخ داده است .
حتما و حتما این دو فوتبالیست می دانستند بدون چشیدن شیرینی شکر و شوری نمکی که کاملا با هم مخلوط شده اند نمی شود برای جدا کردن آن ها تلاشی کرد و این تلاش می تواند به تغییر سرنوشت خود ، خانواده و حتی جامعه شان هم منجر شود .
اما یک تفاوت بزرگ هم وجود دارد : سیاست مثل رودی آرام جريان خود را ادامه داده است ، سال ها و دهه ها در بستر خود جاری بوده و هست مگر آن که ناگهان به سیلی ویرانگر تبدیل شود .
اما ورزش و به ويژه ورزش فوتبال چنین خصلتی ندارد .هر مسابقه ورزشی سرشار از شور و هيجان است . بازنده و برنده اش بر خلاف سیاست در نود دقیقه مشخص می شود و حداكثر به دو وقت اضافه می انجماد !
سیاست مردم را با روش های سیاسی خود جذب می کند اما فوتبال در ذات خود جذاب است پس حتما می باید تفاوتي میان این دو قایل شد .
دوباره تاکید میکنم که نمی خواهم درستی یا نادرستی عملکرد مسوولان جمهوری اسلامی ایران را قضاوت کنم و یا به این نکته اشاره داشته باشم که بر اساس قوانین " فیفا " که کشور ما هم عضويت آن را پذیرفته تصمیم گیری های سیاسی نمی باید در حوزه ورزش به کار گرفته شود ، فقط و فقط اشاره من به تفاوت های ساختاری در ماهیت این دو ست که می باید مورد توجه قرار گیرند .
نظرات شما عزیزان: