شکی نیست که همه ما در شرایطی خاص و اوضاع و احوالی که به نظرمان سخت یا غیر قابل تحمل می آيد به نقش تقدیر یا سرنوشت در زندگی مان فکر کرده ایم .
شدت این تفکر گاه به گاهی تا جایی می رسد که ما را از حقایق زندگی دور می کند و اما نکته ای وجود دارد : هیچ وقت به منشاء آن فکر نمی کنیم ؛ ریشه هایش کجاست و از کدام ضعف ها در وجودمان سرچشمه می گیرد ?
از سوی دیگر یک اشکال بزرگ هم وجود دارد : ما به تقدیر به عنوان یک موضوع فردی نگاه می کنیم ، از خودمان نمی پرسیم که برای یک موضوع اجتماعی تلخ و بد که گریبانگیرمان شده و یا یک معضل اقتصادی ( که عمومأ امری کلان است ) می توانیم از تقدیر شخصی مان انتقاد کنیم و گناه را به گردن آن بیندازیم و بگوییم عجب آدم بدشانسی هستم و چه سرنوشتی نصیبم شده ، اما هرگز از سرنوشت گریبانگیر جامعه ، که بدیهی است هر یک از ما به تنهایی سهمی از آن داریم ، چیزی نمی گوییم .
شاید اصلا به چنین موضوعي فکر هم نمی کنیم ... و این یکی از مشکلات بزرگ ما ایرانیان است ، می دانید چرا ?
اما کمتر پیش می آيد که خودمان را محاکمه کنیم ... دادگاهی برای شخص خودمان ترتیب نمی دهیم ، تا جایی که بشود ایراد را به گردن دیگران می اندازیم و گناه را متوجه آن ها می دانیم . وقتی هم این دادگاه بی نظم و قانون ذهنی ما نمی تواند حکم درستی صادر کند و بی نتیجه به انتها می رسد چاره ای نداریم جز آن که ضعف ها و کاستی هایمان را به گردن سرنوشت بیندازیم و از تقدیرمان گله کنیم ...
اما هیچ وقت جامعه و رفتارهای جمعی را به چالش نمی کشیم که البته خودما هم عضوی از آن هستیم .
تقدیر ، سرنوشت یا قسمت یا هر چیزی که اسمش را بگذاریم راه فرار ما از خودمان است و گاهی ممکن است گرفتار یک جبر اجتماعی در عرصه های فرهنگ اخلاق ، اقتصاد و یا سیاست شویم اما آن هم نامش تقدیر یا سرنوشت نیست . دلیل این امر هم واضح است ، ما و هر یک از ما بخشی از آن اجتماعی هستیم که این شرایط را برایمان رقم زده است و تغییر هم از خود ما آغاز می شود .
باز هم بهترین مثال رانندگي کردن ما ست : در خیابان ترافیک بسیار سنگین است آيا این تقدیر ماست که مجبوریم هر روز ساعت هایی را در این ترافیک سنگین و اعصاب خرد کن مسافتی را محل کار طی کنیم ? بدیهی است که خیر اما اگر هر کدام از ما به سهم خودمان تلاش نکنیم تا تغییری در این شرایط حاکم پدید آوريم به عنوان مثال بهتر و درست تر رانندگی کنیم یا به قوانین احترام بگذاریم و یا با تغییر ساعت ترددمان باری از دوش خود و ترافیک شهرمان برداریم ناگزیر خواهیم بود سختی و فشار ترافیک را تحمل کنیم و بالاخره جایی این تحمل به پايان می رسد .
مدتی است با افزايش فشارهای اقتصادی و گرانی می شنوم که مردم از سرنوشت شان گله می کنند در حالی که می توان حتی سرنوشت فرضي و تحمیلی را تغییر داد .
باز هم این موضوع را ادامه خواهم داد .